ازکودکی بهیاد داریم هر وقت کسی میخواست نمونه موفقی ازکارگروهی رابرایمان شرح دهد اززنبورهای عسل وهماهنگی وهمکاری بین آنها میگفت. واقعیت این است کهکار گروهی دربین زنبورهای عسل آنقدر زیباست کههمه آن رابهعنوان یکی ازشگفتیهای زندگی اجتماعی مثال میزنند.
برای نمونه یکی ازرفتارهای گروهی زنبورها کهپژوهشگران دلیل آن رادریافتهاند پایین آوردن دمای کندوست. وقتی لانه زنبور ماده بیش ازاندازه گرم میشود زنبورهای کارگر بابال زدنهای نزدیک بههم، تودهای راتشکیل میدهند کهبا بیرون رفتن این توده ازلانه، مسیری برای جریان هوا بازمیشود وبهاین ترتیب دمای داخل پایین میآید. درواقع زنبورهای کارگر بهصورت تیمی، راهی برای دستیابی بههدف اصلی کههمان نجات ملکه است پیدا میکنند.
در زندگی انسانی هم اگر بسیاری ازکارها گروهی نباشد نتیجهای نخواهد داشت. مثلهای معروفِ «یک دست صدا ندارد» و «دو فکر بهتر ازیک فکر است» گواه همین موضوع هستند، اما گاهی زندگی انسانی بهدلایل مختلف، خالی ازتفکر کار گروهی میشود. اینکه چرا بیشتر افراد انفرادی کار کردن رابهکار گروهی ترجیح میدهند همان موضوعی است کهدرادامه باکمک کارشناس روانشناسی، حسین سلیمانپور بهآن میپردازیم. همچنین درکنار پرداختن بهدلایل تمایل داشتن بهکار انفرادی بهتواناییهایی اشاره میکنیم کهبرای انجام کارگروهی ضروری است آنها رادرخود ایجاد کنیم.
انجام کارها بهصورت تکی یاانفرادی مزایای خاص خودش رادارد وهمین ویژگیها سبب میشود کهگاهی جمعگراترین افراد هم درزندگی خود ترجیح دهند بعضی کارهایشان رابهتنهایی دنبال کنند، ولی جدای ازاین موضوع، دلایل زیرساختی متعددی وجود دارد کهبهافراد اجازه میدهد کار انفرادی رابهکار گروهی ترجیح دهند. درادامه بهاین دلایل اشاره میکنیم.
تقریبا همه ما میدانیم انسانها بهطور کلی بهدو دسته درونگراها وبرونگراها تقسیم میشوند. برونگراها جمع محور هستند ودرمقابل درونگراها میخواهند درون خودشان بخزند. دسته دوم درهر زمینهای کهباشد غار تنهاییشان رابهحضور درجمع ترجیح میدهند؛ بنابراین نخستین دلیلی کهسبب میشود برخی افراد ازکار تیمی خودداری کنند، تیپ شخصیتیشان است. ژنتیک وتیپ شخصیتی افراد مانند پِی یک ساختمان است، یعنی دروهله نخست بخشهای زیربنایی شخصیت افراد تعیین میکند کهتمایل بهانجام کار گروهی درآنها هست یاخیر.
آموزشوپرورش، دانشآموزان رابهانجام کار گروهی عادت نمیدهد. برای نمونه در برخی از مدارس دانشآموزان بر سر رقابت برای نمره ورتبه سایه یکدیگر راباتیر میزنند. مشابههمین رفتار درمدارس عادی هم دیده میشود، بهویژه درپایههای تحصیلی کهبهکنکور نزدیک میشوند. همکلاسیها کتابهای کمک آموزشیشان راازهم مخفی میکنند وفرایند تحصیل رابرای خود، انفرادی درنظر میگیرند. تلاش برای رسیدن بهکرسی بهترین دانشگاهها، نهتنها دانشآموزان راازکار گروهی دور کرده است کهآنها راتشویق میکند پرسشهای آموزشی خود راخارج ازوقت کلاس وخصوصی ازمعلم بپرسند.
گاهی افراد بهخاطر نداشتن تخصص کافی یا مهارتهای ارتباطی، تجربه موفقی از کارهای گروهی ندارند. فرض کنید در یک تیم فوتبال، یکی از بازیکنان به دلیل اینکه تلاش کافی نداشته است به موفقیت چندانی هم دست نمییابد و به همین دلیل با رفتارهای غیراخلاقی مانند تکه انداختن، توهین و تخریب کردن کار دیگر گروهها را زیر سؤال میبرد.
از این موقعیت مشابه در جامعه زیاد است که یکی از اعضای آن ناسازگاری میکنند و به خاطر نداشتن توانایی کافی، سعی میکنند در کار دیگر اعضای گروه خلل ایجاد کنند. در چنین شرایطی آنقدر عرصه برای دیگرانی که تمایل دارند کار گروهی انجام دهند تنگ میشود که ممکن است از همراهی با تیم منصرف شوند.
معمولا تیمهای موفق برای انسجام بین اعضا ازخانواده مثال میزنند. برای نمونه میگویند کدام خانوادهای پسر یادخترش راازخانه اخراج میکند، پس همینطور کهاخراج درخانواده معنایی ندارد درکار ما هم بیمعنی است، ولیهمین شرایط همدلی وانسجام دربرخی خانوادهها هم وجود ندارد. پدر کهبهطور معمول صبح ازخانه خارج میشود وشب برمیگردد ومادر هم درگیر مسائل روزمره زندگی است.
بچهها هم باحضور درفضای مجازی وقت خود رابهگونهای میگذرانند کهمتوجه نمیشوند چهزمانی شب شد. تازمانی کهاعضای یک خانواده تااین اندازه دور ازهمو شیوههای گفتمان متفاوتی داشته باشند، نمیتوانیم درخانه کار گروهی رادنبال کنیم؛ بنابراین کار گروهی کهاساس آن ازخانه ومدرسه است هر روز بیشتر ازگذشته رنگ میبازد.
کار گروهی مانند خیلی ازرفتارهای اجتماعی نیازبهآموزش دارد. برای درگروه ماندن ضروری است افراد یاد بگیرند تخریب نکنند، حرف طرف مقابل راقطع نکنند ونسبت بهاشتباههای دیگران موضع تخریبی یاتهدید شدید نگیرند، بلکه همه سعیکنند اشتباه راباهم حل کنند. ساختارهای کار گروهی باید ازدوره پیش دبستانی بهکودکان آموزش داده شود. ازاین رو کسی کهچنین آموزشهایی ندیده باشد هرگز نمیتواند کار گروهی انجام دهد.
در کنار دلایل مهمی کهگفته شد برخی شرایط استثناهم باعث میشود فرد کار انفرادی رابهگروهی ترجیح دهد، ازجمله تکفرزند بودن وتربیت متفاوت داشتن نسبت بهقشر معمولی جامعه. ازطرفی برخی بااینکه تک فرزند نیستند، شرایط خانوادگی وتربیتی آنها بهگونهای بوده است کههمیشه توانستهاند حرفشان رابهکرسی بنشانند.
گروه سوم نیز کسانی هستند کهازکودکی درجمع خانواده، دائم تخریب شدهاند واکنون دیگر حتی ظرفیت پذیرش نقد منصفانه راهم ندارند. این افراد بهدلیل اینکه نمیتوانند بهنیازهایشان درگروه پاسخ بدهند یاگاهی گروه اجازه تکروی بهآنها نمیدهد، کار انفرادی راانتخاب میکنند.
افرادی هستند که همیشه دوست دارند به شیوه دیکتاتورها عمل کنند، برای چنین افرادی اگر قرار بر مشارکت آرا وهمبستگی باشد، تحمل شرایط دشوار است وگروه راترک میکنند.
گاهی افراد فقط نیازبهدیده شدن دارند. این دسته دوست دارند ازدیگران تأیید بگیرند وشدت نیازبهتحسین شدن درآنها بهاندازهای است کهاگر وارد کار گروهی شوند انگیزه خود راازدست داده واحساس محدودیت میکنند.
برخی افراد میخواهند همه نقشهای اصلی یککار برای آنها تعریف شود، برای نمونه فردی راتصور کنید کهبدون داشتن هیچ تخصصی وفقط باآوردن سرمایه، چنین دیدگاهی دارد ونقش دیگر اعضای تیم رامختل میکند.
هر کسی توانمندیها وضعفهایی دارد واین موضوع طبیعی است، ولی پذیرش این واقعیت برای بعضی ازافراد سخت است وترجیح میدهند برای فرار ازتفاوتها، در انجام کارها تنها باشند.
پذیرش تفاوتها (چه ازجنبهمثبت وچه ازجنبهمنفی) وتعارضاتی کهمیان افراد پیش میآید دربرخی افراد ترس ایجاد میکند کهپیشاپیش اجازه کار گروهی راازآنها میگیرد.
کمالگرایی یکی ازدلایلی است کهبهبرخی افراد اجازه کار گروهی نمیدهد. عدهای بهخاطر رفتارهای وسواسگونه شدید یاقبول نداشتن تخصص دیگران، کار انفرادی رابهگروه ترجیح میدهند.
یکی ازطرز تفکرهایی کهبا زندگی گروهی درتضاد است، قانون دانستن مسائل برای دیگران است. برخی ازافراد فکر میکنند کهقوانین وهنجارها باید فقط برای دیگران باشد وآنها میتوانند آنطور کهنظر شخصی خودشان است زندگی کنند، برای همین این دسته نیز موفقیتی درکارهای گروهی نخواهند داشت.
خودشیفتگی وتکروی کردن ازرفتارهای آسیبزایی است کهبهبرخی افراد اجازه نمیدهد تابآوری خوبی درکارهای گروهی داشته باشند. ازاین روست کهافرادی بااین ضعفها، وجود یک گروه رامانعی برای دستیابی بهاهداف خود میدانند.